"ستاره درخشان شمال" (La Gran Sola) رمانی احساسی و تأثیرگذار از کریستین هانا است که به زندگی، عشق و بقا در چشم‌اندازهای خشن و سرد آلاسکا در دهه ۱۹۷۰ می‌پردازد. داستان حول محور خانواده‌ای آسیب‌دیده به نام آلبرایت می‌چرخد که به امید شروعی تازه به آلاسکا نقل‌مکان می‌کنند. ارنت آلبرایت، پدری که از جنگ ویتنام بازگشته و درگیر خاطرات تلخ و ناپایداری روانی خود است، تصمیم می‌گیرد خانواده‌اش را به این منطقه دورافتاده ببرد. لِنی، دختر نوجوان این خانواده، و مادرش کورا، در میان طبیعت بی‌رحم و شب‌های طولانی آلاسکا، با چالش‌هایی عمیق روبرو می‌شوند.

در ابتدا، زندگی در آلاسکا با سختی‌ها و زیبایی‌های بی‌نظیرش تجربه‌ای جذاب برای آن‌ها به نظر می‌رسد. اما وقتی که زمستان فرا می‌رسد و تاریکی و انزوا شدت می‌گیرد، مشکلات روحی ارنت عیان می‌شود و خانواده را در معرض خطرات بیشتری قرار می‌دهد. در این سرزمین پر رمز و راز، لِنی با تهدیدات ناشی از طبیعت وحشی و همچنین خشونت خانگی دست و پنجه نرم می‌کند و برای یافتن قدرت و شجاعت خود، راهی برای بقا پیدا می‌کند.

"ستاره درخشان شمال" نه تنها داستانی از بقا و تاب‌آوری است، بلکه نگاهی عمیق به قدرت عشق، خانواده و اراده انسانی دارد. کریستین هانا با نثر جادویی و شخصیت‌پردازی قوی، تصویری زنده و ملموس از طبیعت بکر آلاسکا و تأثیر آن بر زندگی شخصیت‌ها خلق کرده و خوانندگان را به سفری احساسی و پرمخاطره می‌برد که نشان می‌دهد در مواجهه با تاریکی، نور و امید را می‌توان در درون خود یافت.