این کتاب نوشته ریچل لیپینکات به همراه میکی داتری و توبیاس یاکونیس، یک رمان عاشقانه‌ی دل‌انگیز و احساسی است که به داستان عشق دو نوجوان مبتلا به بیماری‌های مزمن می‌پردازد. پنج قدم فاصله روایتگر زندگی استلا گرنت و ویل نیومن، دو نوجوان مبتلا به بیماری فیبروز سیستیک (CF) است که به دلیل خطر انتقال عفونت، مجبورند همیشه فاصله‌ای حداقل پنج قدم از یکدیگر حفظ کنند.

استلا، دختری منظم و مسئولیت‌پذیر است که به شدت بر درمان و رژیم پزشکی خود پایبند است و در تلاش است هر کاری را برای زنده ماندن و بهبود سلامت خود انجام دهد. در مقابل، ویل که از زندگی در بیمارستان‌ها خسته شده، نگرش متفاوتی به بیماری‌اش دارد و بیشتر وقتش را صرف نقاشی و تماشای دنیا از دور می‌کند. با این حال، وقتی این دو با یکدیگر آشنا می‌شوند، جاذبه‌ای عمیق بین‌شان شکل می‌گیرد و آن‌ها درک جدیدی از زندگی، امید و عشق پیدا می‌کنند.

هرچند که هرگونه تماس فیزیکی میان آن‌ها می‌تواند برای هر دو کشنده باشد، اما استلا و ویل تصمیم می‌گیرند که به جای پنج قدم فاصله، تنها چهار قدم از هم دور باشند، به این ترتیب نوعی کنترل بر شرایط محدودکننده‌ی خود به دست آورند. این انتخاب، نمادی از اراده و قدرت آن‌ها برای به دست گرفتن زندگی‌شان است.

پنج قدم فاصله به زیبایی درد و رنج، تنهایی و امید این دو نوجوان را به تصویر می‌کشد و از چالش‌ها و محدودیت‌های زندگی با بیماری مزمن پرده برمی‌دارد. این داستان نه تنها درباره‌ی عشق ممنوعه است، بلکه درباره‌ی قدرت پذیرش، شجاعت در مواجهه با مرگ و اهمیت زندگی کردن هر لحظه به بهترین شکل ممکن است. کتاب با پایان احساسی و تأثیرگذار خود، به خوانندگان یادآوری می‌کند که عشق و ارتباطات انسانی حتی در سخت‌ترین شرایط هم می‌تواند راهی برای تجربه کردن زندگی به ما نشان دهد.